پرسش از نسبت موسوی و خط امام : اهداف انقلاب و مطالبات جنبش سبز

3 نظرات



در آستانه سیزدهمین سالگرد انتخابات دوم خرداد ۷۶ و قریب به یکسال پس از برگزاری انتخابات دهم و بروز کودتایی که تقریبا از یک روز مانده به آغاز روند اخذ آراء با قطع شبکه اس ام اس آغاز شد و با قلع و قمع گسترده فعالین سیاسی جریان اصلاح طلب طی یک سال پس از آن تداوم یافته است ، علامت های سوال بسیاری در رابطه با تداوم مسیر اصلاحات و امکان یا امتناع حضور ثمربخش شخصیت های سرشناس این جریان در سطح ملی مطرح شده است که عمده ترین آنها ناظر به نسبت میان نمایندگان طراز اول این جریان با آرمان های انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ و میزان وفاداری و قدرت انطباق نمایندگان این جریان با روندهای نظام سیاسی برخواسته ازاین انقلاب است. جریانی که در نخستین دهه از حیات این انقلاب " جریان خط امام " خوانده می شد و با آغاز ولایت فقیه آیت الله سید علی خامنه ای تدریجاً به دلیل اعتراض نسبت به رفتارهای سران نظام ، از جمله نظارت استصوابی و محروم کردن فعالان این جریان از تریبون های عمومی مجبور شد نام های جدیدی چون "جبهه دوم خرداد " و جریان اصلاح طلب را برای خود برگزیند و با چهره ای جدید در مقام دفاع از شعائر و مطالبات طبقه متوسط شهری برآید.

هر چند در نخستین سال های پس از پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری هفتم جریان سیاسی مسلط در دوره پس از مرگ آیت الله خمینی با استفاده از امکانات سیاسی و رسانه ای خود کوشیدند جریان حامی دولت و شخص خاتمی را مخالف ارزش های اسلامی و اهداف انقلاب ۵۷ معرفی و با تاکید بر ضدیت خاتمی با ولایت فقیه از این جریان و تحرکات آن نمای براندازی را غالب نموده و برخورد سرکوبگرانه خود با حامیان خاتمی و طیف وسیعی از فعالین دانشجویی خواستار تحکیم حقوق و آزادی های مدنی را به نام دفاع از ارزش ها توجیه نمایند، اما با فرا رسیدن انتخابات دهم و اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی که به " نخست وزیر محبوب امام " شهرت داشت بسیاری از مطالبات سیاسی و مدنی که در دوران ریاست جمهوری خاتمی از سوی طیف وسیعی از شهروندان ایرانی بیان شده بود ، در نقطه ثقل چالش های سیاسی قرار گرفت. البته با توجه به اینکه موسوی در نخستین موضع گیری های خود بسیاری از راهبردهای دولت اصلاح طلب خاتمی در عرصه مدیریت فرهنگی و دفاع از آزادی های مدنی را مورد تایید قرار داده و به طور غیر مستقیم مسیر خود در صورت پیروزی در انتخابات را دفاع از آزادی های مدنی و تحکیم جایگاه مخالفین و منتقدین سیاسی دولت و نظام اعلام کرده بود در برخی از نخستین کنفرانس های خبری و مصاحبه های مطبوعاتی سوالی که خبرنگاران رسانه های حامی دولت از وی مطرح می کردند این بود که او اساساً رابطه میان آرمان های انقلاب و ارزش های مطرح شده در دوران اصلاحات را چگونه می بیند؟!

موسوی در نخستین موضع گیری های خود و صد البته تا به امروز همواره دفاع از حقوق مخالفین و پذیرش آزادی های فردی و التزام به رای ملت را جزء اعتقادات و خط مشی بنیانگذار جمهوری اسلامی دانسته و تاکید کرده است که احیای اهداف متعالی رهبر فقید انقلاب و پایبندی به مسیری که به زعم او از قیام پانزده خردا 42 آغاز شده است انگیزه و مبنای به صحنه آمدن دلسوزان و علاقه مندان به آینده اسلام و انقلاب بوده است. میرحسین موسوی چنان که در نخستین گفتگوهای خود بیان می نمود معتقد است که رجوع مدیران اجرائی به متن زندگی مردم و الهام گرفتن از زندگی واقعی ملت برای تنظیم روابط سیاسی و اقتصادی در داخل و خارج از کشور اصلی است که رهبر فقید انقلاب در اعلام مخالفت خود با سردمداران رژیم پهلوی به آن توجه ویژه داشته است و همچنین به اعتقاد میرحسین موسوی برقراری امنیت پایدار در کشور در گرو رجوع و کمک گرفتن از آحاد ملت و بها دادن به انگیزه ها و سلایق آنان و باز گذاشتن عرصه فعالیت برای تمامی گروه هایی است که با پذیریش هنجارهای حاکم بر جامعه ایران می توانند مطالبات بخشی از مردم را در عرصه سیاسی نمایندگی کنند. مطالعه و تحلیل هفده بیانیه ای که میرحسین موسوی از شامگاه بیست و دوم خرداد 88 تا دی ماه سال گذشته صادر کرد نیز نشان می دهد که در نگاه وی انطباق مطالباتی که از دوم خرداد 76 تا کنون توسط نخبگان اصلاح طلب تبیبین و تشریح شده اند با سیره امام خمینی نه ترفندی برای جذب رای متشرعین و نه تاکتیکی در جهت گریز از اتهام همسویی با غرب و اپوزیسیون جمهوری اسلامی، که در واقع محصول شناختی است که او از سالیان پیش از پیروزی انقلاب 57 و به ویژه طی دوران هشت ساله نخست وزیری خود به شکل مستقیم و در ارتباط رو در رو از روش و منش آیت الله خمینی کسب کرده است! موسوی در بیان این اعتقاد خود حتی تا بدانجا مصمم و مطمئن است که در پانزدهمین بیانیه خود به مناسبت سالروز صدور فرمان امام برای تشکیل بسیج مستضعفین علی رغم صف بندی بسیار خصومت آمیزی که بر اساس ترفند فرماندهان بسیج میان نیروهای کادر این نهاد برخواسته از انقلاب 57 با حامیان موسوی و فعالین جنبش سبز شکل گرفته است بدون پاسخ دادن به اهانت ها و هجمه های روز افزونی که از تریبون های متعلق به این طیف نثارش می گردد آورد:

" بسيج جلوه‌گاهى بود براى ظهور يکپارچگى اقشار و سليقه‌هاى گوناگون مردم ما. زمانى که پدر دلسوز ما - آیت الله خمینی - اين نهال را غرس مى‌کرد گفت: «کشورى که بيست ميليون جوان دارد، بايد بيست ميليون بسيجى داشته باشد». چنين هدفى چگونه مى‌توانست تحقق بيابد اگر بسيج به يک سليقه يا نحله يا فرقه يا قشر تعلق پيدا مى‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بيست ميليونى ايجاد ‌آن ظرف و رنگى بود که بتواند تمام، يا لااقل اکثريت عظيمى از رنگ‌هاى جامعه را در خود جمع کند؛ شبيه‌ترين چيز به پرچم‌هاى سالار شهيدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند مى‌شود و همه اقشار مردم ما، حتى برخى از اقليت‌هاى دينى را گرد خويش مى‌آورد. اگر بسيج به يکى از بزرگترين دستاوردهاى تاريخى ملت ما تبديل شد به خاطر توجه به چنين رمزهايى بود، والا از صرف يک نام چنين هنرهايى ساخته نيست؛ هنر تبديل انسان‌هايى عادى به لشکر مخلص خدا، هنر پايدار ماندن و پيروز شدن با دستانى خالى و هنر محور و مايه وحدت و سربلندى يک ملت تاريخى و بزرگ قرار گرفتن... "

اما اینک و در آستانه نزدیک شدن به نخستین سالگرد برگزاری انتخابات دهم شاید خالی از فایده نباشد اگر نیم نگاهی نیز به آراء بنیانگذار جمهوری اسلامی انداخته و بدون حب و بغض و بی آنکه بخواهیم بخشی از آراء وی را به تعبیر ستیزه جویان با موسوی سانسور کنیم سویه ای از نگاه آیت الله خمینی به مطالبات موضوع کنش در جنبش سبز را بررسی کنیم.آیت الله خمینی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستیابی به " استقلال سیاسی و اقتصادی " و نیز " آزادی " را جزء دستاوردهای انقلاب دانسته و بیان می کند:

" امروز روزی است که خدای تبارک وتعالی به ما آزادی و استقلال مرحمت فرموده است وما را با این آزادی و استقلال امتحان می کند. ما را آزادی مرحمت فرموده است که ببیند در این آزادی ما چه می کنیم .ما مستقل شدیم وخداوند به ما این مرحمت را فرمود تا ما چه بکنیم ، آیا ما هم از مستکبرین باشیم یا از مستضعفین ؟! صحیفه نور ، جلد 4 ، ص 287

و در بخش دیگری از صحیفه نور در جلد 4 ، صفحه 234 از بیان سید روح الله خمینی می خوانیم:

" در اسلام آزادی و دمکراسی مندرج است و مردم آزادند در اسلام ، هم دربیان عقاید وهم در اعمال " و این شاید بزرگترین تناقض باشد میان خمینی که در تریبون های وابسته به جریان حاکم در دو دهه گذشته تبلیغ شده است با منش و روشی که رهبر محبوب ملت ایران در سال های حیات خود علی رغم تمام نقاط ضعف و علی رغم تمامی انحرافات به آن اعتقاد داشت و آنرا پی می گرفت. البته نمی توان غفلت داشت از اینکه از سپیده دم بیست و سوم بهمن ماه 57 طیف های وفادار و حامی رهبری آیت الله خمینی انحرافات و لغزش های فراوانی از این مشی داشتند که با تقسیم بندی فضای سیاسی کشور به دو گانه مکتبی / غیر مکتبی شخص آیت الله نیز با تایید برخی از انحرافات و برخوردهای سرکوبگرانه این طیف نتوانست تا پایان حیات خویش در مسیر حاکم کردن ملت بر سرنوشت خویش و حفظ حقوق مخالفین گام بردارد که تایید برخورد با روزنامه های منتقد در بهار و تابستان 58 و تایید سرکوب و قتل عام هوادارن غیر مسلح سازمان مجاهدین خلق در سی ام خرداد 1360 و سرانجام باز گذاشتن دست شورای عالی قضایی و رییس وقت سازمان زندان ها اسدالله لاجوردی در انجام اعدام های چند صد نفره در سال 67 جزء مصادیق لغزش و عدول شخص آیت الله خمینی از اعتقاداتش به شمار می آیند و نمی توان از این مهم چشم بست! اما در عین حال نمی توان از یاد برد که همان خمینی می گوید: " در جمهوری اسلامی زمامداران دقیقاً باید به آراء عمومی احترام بگذارند ... مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند. هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح عمومی را به خطر نیاندازند آزادند "

صحیفه نور،جلد 2 ، ص 280

اکنون این پرسش که نسبت اصول و اهداف انقلاب اسلامی در بهمن 57 با اهداف جنبش سبز چیست و اینکه آیا میرحسین موسوی در بیان اعتقاد و پیروی خود از سیره فکری و عملی آیت الله خمینی صادق است یا خیر را می توان به سوالاتی خردتر تقلیل داد و تامل درباره هر یک را در فرصت هایی مجزا پی گرفت:

1)آیا می توان گفت که " آزادی " و دموکراسی در نظر نسلی که با پذیرش مرجعیت سیاسی آیت الله خمینی انقلاب اسلامی در بهمن 57 را به پیروزی رساند و نظامی جدید را با ادراک انطباق و قابل جمع بودن دو مفهوم " جمهوریت " و " اسلامیت " مستقر ساخت با ادراک نسل هایی که در دوران استقرار این نظم جدید قدم به سپهر زندگی اجتماعی گذاشته اند متفاوت بوده است یا خیر؟!

2)آیا می توان با پذیرش فرض رضایت آیت الله خمینی از عملکرد خود و مسئولین نظام تحت رهبری وی گفت که تمامی اقدات انجام شده طی دوره یازده ساله رهبری وی بر انقلاب از بهمن 57 الی خرداد 68 مبتنی بر برنامه ریزی و احاطه و اشراف وی بر فضای سیاسی و اختیار کامل بوده است یا اینکه همچون طیف قابل توجهی از اصلاح طلبان معتقد به سیره وی، باید نسبت میان اختیار و کنشگری آیت الله خمینی با اعتقادات نخستین وی را نسبتی زمان مند و تابع شرایط زمانی و مکانی خارج از اراده شخص وی دانست؟!

3)آیا می توان گفت که شناخت و ادراک اشخاصی همچون میرحسین موسوی، سید محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی از اعتقاد آیت الله خمینی به مردم سالاری و لوازم آن شناختی ناقص و ناشی از قرار گرفتن در موضع ضعف نسبت به جریان حاکم است و بایستی چهره واقعی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی را در آراء کسانی جستجو کرد که طی یازده سال رهبری وی حتی خودشان نیز چندان تظاهر به اعتقاد و التزام به ولایت فقیه خمینی نداشتند و حتی در مساله دفاع و حمایت امام خمینی از نخست وزیری موسوی بارها حریم وی را در مجالس عمومی و خصوصی مورد تعرض قرار دادند؟!

البته آنچه مسلم است اینکه نمی توان فارغ از دخالت دادن گرایشات پاسخ دهندگان برای سوالات فوق پاسخ هایی مرضی الطرفین ارائه کرد که هم با آراء موسوی و اهداف جنبش سبز همخوانی داشته باشد و هم بتوان به واسطه آن اهداف و مطالبات جنبش سبز را به تمامی آراء رهبر فقید دانست ، اما تامل هرچه دقیق تر و عمیق تر در باب نسبت این پرسش ها با مدعای کودتاچیان 22 خرداد و کسانی که با تبلیغ ضدیت جنبش سبز و موسوی با نظام جمهوری اسلامی و انقلاب خواستار حذف وی و سرکوب این جنبش هستند نظیر نمایندگان عضو فراکسیون انقلاب اسلامی می تواند عیاری باشد برای سنجش صداقت دو جریانی که طی یکسال گذشته بر سر اصالت رای مردم و حقوق انسانی در مصافی نابرابر قرار گرفته اند.

مقاله ای از سمیرا نصیری

ادامه مطلب ...

چرا همیشه پای غرب در میان است؟ مقاله ای از بهمن مرادیان پی

0 نظرات
فریاد که ایران کهن اشغال است
این کشور ناز نازنین اشغال است
از رویش سبزه در چمن ترسیدند
با تیر دهان فرودین را بستند
ارباب زر و زور ز هم می ترسند
وز هر که قوی ست،بیش و کم می ترسند
این طرفه نگر که صاحبان زر و زور
با این همه زور ! از قلم می ترسند
ما چون گل سرخ ایم ، چرا زرد شویم ؟
گرمیم به کار ! از چه دل سرد شویم ؟
تا هست نفس ، تلاش می باید کرد
مردیم ! چرا تابع نامرد شویم؟


چرا همیشه پای امریکا و غرب در میان است.

به نام هویت انسانی

مردم ایران به بلوغ سیاسی , اجتماعی رسیده اند و دیگر فرق بین بد و خوب را می توانند تشخیص بدهند. ولی دولت و ولایت مدارانش ، خصوصا در پنج سال اخیر سعی دارند مردم را گمراه کنند و شخصیت کشورهای غربی را تیره کنند و مقصودشان این است که عنوان بکنند که ایران در آزادی کامل به سر می برد و کامل ترین و آزادترین کشور جهان است.
ولی بنده که در ایران متولد شدم و در این 25 سال زندگی یک نکته ی مثبت از نظام جمهوری اسلامی ندیده ام ، هر چه دیده ام تنه ، بی عدالتی ، جنایت و... بوده است. در رابطه با دیپلماسی سیاسی اجتماعی و اقتصادی ایران با دیگر کشورها ، هر یک از مردم ، خود تحلیل گر هستند و می بینند که کدام کشور به مردم ارزش قائل است و کدام کشور فقط به فکر منافع شخصی است ، نیازی به تفسیر آقایان نیست.

ملت سبز ایران بعد از پیروزی، می تواند با دیپلماسی صحیح و کارشناسی شده ، با کشورهای صاحب نظر رابطه برقرار کند و هر چه سریع تر به روال عادی برگردد و کم کاری آقایان در این 31 سال را در یک پارادایم فعال ، روتوش کند.
ما می دانیم که خصوصا در این پنج سال اخیر چرخه اقتصادی سیاسی ایران بسیار کند چرخیده است و نیاز به فعال سازی دارد.
باید روی مسائل سیاسی و اقتصادی ایران با دید و دقت کارشناسی بسیار عمل کرد. باید ببینیم که آیا وقتی منتصب رهبری دریای خزر را ، که یکی از منابع ایران است ، در این چند سال که سهم ایران بیش از 40 درصد بود را به عنوان باج به روسها سپرده و در حال حاضر ایران نزدیک به کمتر از 13 درصد در دریای خزر سهم دارد ، باز هم دست غرب در میان است ، آیا می توانیم در این مقوله کشورهای غربی را مقصر قلمداد کنیم.
در این باره هم می توان به صراحت اعلام کرد، که باج حرف اول را می زند.
آیا وقتی در اوین زندانیان سیاسی را خودکشی می کنند ، باز هم پای غربی ها و امریکا در میان است. وقتی امیدرضا را در زندان خودکشی کردند ، باز هم پای غرب در میان است. در مصاحبه ای که از بستگان امیدرضا دیدم هوشیار شدم ، این وبلاگ نویس ، جرمش وبلاگ نویسی و انتقاد از ولی امر ظالمین بوده و طبق فرمایشات خانواده ی او ، اعلام شده که با ضرباتی که بر سر این عزیز از دست رفته وارد آوردند ، به شهادت رسید ، بعد آقایان با روی بسیاری که دارند ،اعلام می کنند ، امیدرضا با 80 قرص خودکشی کرده ، حتما اینجا یکی از عوامل امریکا قرص ها را به امیدرضا خورانده است.

البته ما در زندان های نظام جمهوری اسلامی ، امیدرضا های بسیار داریم و امیدرضا های بسیاری را هم از دست داده ایم.
وقتی پزشک کهریزک آقای رامین پوراندرجانی که یک از شاهدین جنایت کهریزک بوده را حذف فیزیکی می کنند و بعد اعلام می کنند که با قرص خودکشی کرده !! برای من که یکی از منتقدین و محالفین نظام جمهوری اسلامی هستم ، هم خوشحال کننده است و هم دردناک؟؟!!
خوشحال کننده است ، چون رقیب ما تا این حد احمق است ، که می پندارد ، مردم این چرندیات را باور می کنند و دردناک است چون دکتری وظیفه شناس و جوانی رعنا به شهادت رسیده.
وقتی ما در 15 سال اخیر به دقت به پارادایم اقتصادی ، سیاسی ایران و خلیج فارس نگاه می کنیم ، می بینیم که در خلیج فارس در این پنج سال اخیر ، تعداد دکل های نفتی ما کم شده ، این موضوع خود نشان دهنده ی بی کفایتی حاکمین و منتصبان نظام جمهوری اسلامی است و هیچ ارتباطی به خارج از کشور ندارد و در حال حاضر ایران 13 دکل نفتی در خلیج فارس دارد و در مقایسه با کشورهای عربی و... برای کشور ما که ، کشوری نفت خیز است و اقتصادش روی نفت می چرخد ، فاجعه است. در این مورد هم می بینیم که آقایان بی کفایتی خود را به گردن غرب می اندازند.

زمانی ایران خود دارای منزلتی بسیار بالا بود ، ولی در پنج سال اخیر با شیرین کاری ها و خرابکاری های اقتصادی حلقه ی ولایت و منتصبان ظلم و فساد تقریبا یکی از منزوی ترین کشورهای دنیا به حساب می آید. در حال حاضر جمهوری ولایت وقیه و منتصبش با کشورهایی که از تروریست حمایت می کنند و یا خود تروریست و کودتاچی هستند ، صمیمی شده اند. و دائم در حال دشمن تراشی و دشمن یابی و چانه زنی هستند.
به نظر شما این که دولت کودتا توان کنترل تورم را ندارد ، مربوط به غرب است ؟؟
به نظر شما وقتی نظام حاکم بر ایران انتخابات را تبدیل به انتصابات می کند ! این موضوع ارتباطی با غرب دارد ؟؟
به نظر شما وقتی مردم به شرایط کنونی اعتراض می کنند و نظام این چنین وحشیانه به جان مردم می افتد ، باز هم مقصر امریکا و انگلیس و غرب است ؟
وقتی در زندان های جمهوری ولایت وقیه به زن و مرد تجاوز می شود!! اینجا باز هم باید خطا را به گردن غرب انداخت ؟؟
وقتی از طرف نظام تروریست پرور جمهوری اسلامی ، به واژه ی جمهوری احترام گذاشته نمی شود !! اینجا باید ملاهای نماز جمعه با وقاحت ، پای غرب را به میان بکشند ؟ جمهوری یعنی مردم برای خود تعیین تکلیف بکنند. آیا مردم شریف ایران در این 31 سال ، برای خود تعیین تکلیف کرده اند ؟؟
آیا معنی واقعی آزادی را حس کرده اند ؟؟ آیا حق انتخاب داشته اند ؟
به نظر من که این چنین نبوده !! حتی وقتی مردم در این پنج سال به تنگ آمده و به منتخب خود ، آقای رئیس جمهور مهندس موسوی رای دادند تا در راس امور بنشیند و وضعیت را سامان ببخشد ، همگان دیدند که با اعتماد مردم چه کردند!! در آخرین لحظات نور چشمی جناب خامنه ای را از صندوق ها در آوردند !!
به نظر شما در این مورد هم باید اجازه داد که ، جناب خامنه ای با روحیه ددمنشانه اش ، باز هم غرب را مقصر کند!!
و یا چمدان ، چمدان پول ها و منابع ایران را به لبنان و شبکه ی تروریستی حزب الله می دهند ! اینجا باز هم مقصر غرب است ؟

در مبحث بمب اتم و انرژی هسته ای ، هم آقایان با اجرای سیاستی غلط باعث شده اند که غرب و اروپا به ایران بدبین شوند و کاملا هم حق با آنهاست. وقتی نظامی که مدام در حال خط و نشان کشیدن برای کشورهای مجاور و دخالت در امور کشورهاست ، باید به آن خرده گرفت. وقتی نظامی که با مردم خود چنین می کند ، یقینا به سلاح هسته ای دست پیدا کند ، قطعا خاورمیانه و دیگر کشورها را با خطر مواجه می کند. در این مقوله هم پای امریکا در میان نیست . دولت می تواند با اجرای حداقل ها هم جان خود را حفظ کند و هم حسن نیت خود را ابراز کند. مشکل اصلی و اساسی نظام حاکم بر ایران این است که به راحتی دروغ می گویند و به راحتی مشکل را گردن این و آن می اندازند.
وقتی اطلاعات اتمی توسط پناهجویان رده بالای نظام به دست سازمان های مخالف با سلاح های اتمی می افتد ! این سازمان از برنامه های پلید جمهوری ولایت وقیه مطلع می شود ، و جامعه ی جهانی شروع به تصمیم گیری می کند تا از مختل شدن اجماع بین المللی جلوگیری شود.
دین اسلام همان دینی که دوستان دم از آن می زنند ، جنایت علیه بشریت را رد کرده ، ولی آقایان سعی بر داشتن این گونه سلاح ها دارند وعلتش هم این است که ایشان دستانشان به خون آغشته شده و با این یاوه گویی ها جان ایران و ایرانی را به خطر می اندازند.
به علت پیشینه ای که جناب خامنه ای دارد ، اصلا به آن فکر کردید که ، اگر یک شب ایشان به این فکر افتاد که مطرح کند که به من وحی شده که باید بمب اتم داشته باشیم ، چه می شود ؟؟
چون ایشان خود را جانشین و ولی مطلق می داند و در هر کجا که به نفعشان باشد ، خرافه هم می گویند. در مقوله ی اتمی ، جامعه جهانی دست جمهوری ولایت وقیه را خوانده و اگر بیش از این دست به حماقت بزنند ، سند نابودی خود را توسط ابرقدرت های دنیا ، امضا کرده و جان مردم را به خطر می اندازد.
وقتی رهبر نظامی دستور قتل مردم را در یک برنامه زنده رسانه ای می دهد ، دیگر مردم برایش ارزشی قائل نمی شود و مردم می دانند که هر چه می گوید دروغ و یاوه است .
و مردم ایران می دانند تمامی این جنایات توسط جان برکفان ولایت وقیه است . از بمب گذاری ، برای از بین بردن استاد دانشگاه تا تجاوز و ترور.
این نظام 31 سال است که جنایت بیشه است ، و همیشه در حال به گفته ی خودشان ترورهای مقدس است .

به نظر شما اینکه نظام جمهوری اسلامی در روز عاشورا ترور می کنند ، آدم می کشد و ماشین های نیروی خائن انتظامی از روی مردم بی گناه رد می شود ، این موضوع ارتباطی با غرب دارد. نظام حاکم برایران هر زمان که پای غرب و امریکا را وسط می کشد ، پای خودش در میان است ، جمهوری ولایت وقیه سر جنگ با کشورهایی دارد، که به بشر احترام می گذارند ، چون تنها چیزی که برای جناب خامنه ای و حلقه ی ولایتش اهمیت ندارد ، بشر است.
این که تا چیزی می شود آقایان اعتراضات را به دیگر کشورهای وصل می کنند کاملا اشتباه و دروغی بیش نیست.
مردم ایران ،آزادی می خواهند و برای آزادی می جنگند و این موضوع هیچ ربطی به کشورهای غربی ندارد و دیگر جرس به صدا درآمده و تغییر همه گیر شده و با سرعت در حال انجام است.

زندگی بدون آزادی ، جسمی بی روح است.
و آزادی بدون اندیشه ، روحی سرگردان...
زندگی ،
آزادی ،
و اندیشه ،
سه چیز در یک چیزند.
ازلیت و ابدیت دارند و هرگز از بین نمی روند.

ما ایرانی هستیم و ایران را دوست داریم ، ولی با نظام جمهوری اسلامی سخت مشکل داریم و تمامی تلاش خود را انجام می دهیم ، و ایران را آزاد می کنیم و با تمامی کشورهایی که دست دوستی دراز کنند با تعمق ، دست دوستی آنان را می فشاریم به دور از هر گونه تبعیض .
و برای ارتقاء جامعه ی بشری تلاش می کنیم ،به دور از هر گونه کم کاری.

نویسنده :بهمن مرادیان پی(بهمن بهنود)
فروردین 1389
ادامه مطلب ...