در آستانه سیزدهمین سالگرد انتخابات دوم خرداد ۷۶ و قریب به یکسال پس از برگزاری انتخابات دهم و بروز کودتایی که تقریبا از یک روز مانده به آغاز روند اخذ آراء با قطع شبکه اس ام اس آغاز شد و با قلع و قمع گسترده فعالین سیاسی جریان اصلاح طلب طی یک سال پس از آن تداوم یافته است ، علامت های سوال بسیاری در رابطه با تداوم مسیر اصلاحات و امکان یا امتناع حضور ثمربخش شخصیت های سرشناس این جریان در سطح ملی مطرح شده است که عمده ترین آنها ناظر به نسبت میان نمایندگان طراز اول این جریان با آرمان های انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ و میزان وفاداری و قدرت انطباق نمایندگان این جریان با روندهای نظام سیاسی برخواسته ازاین انقلاب است. جریانی که در نخستین دهه از حیات این انقلاب " جریان خط امام " خوانده می شد و با آغاز ولایت فقیه آیت الله سید علی خامنه ای تدریجاً به دلیل اعتراض نسبت به رفتارهای سران نظام ، از جمله نظارت استصوابی و محروم کردن فعالان این جریان از تریبون های عمومی مجبور شد نام های جدیدی چون "جبهه دوم خرداد " و جریان اصلاح طلب را برای خود برگزیند و با چهره ای جدید در مقام دفاع از شعائر و مطالبات طبقه متوسط شهری برآید.
هر چند در نخستین سال های پس از پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری هفتم جریان سیاسی مسلط در دوره پس از مرگ آیت الله خمینی با استفاده از امکانات سیاسی و رسانه ای خود کوشیدند جریان حامی دولت و شخص خاتمی را مخالف ارزش های اسلامی و اهداف انقلاب ۵۷ معرفی و با تاکید بر ضدیت خاتمی با ولایت فقیه از این جریان و تحرکات آن نمای براندازی را غالب نموده و برخورد سرکوبگرانه خود با حامیان خاتمی و طیف وسیعی از فعالین دانشجویی خواستار تحکیم حقوق و آزادی های مدنی را به نام دفاع از ارزش ها توجیه نمایند، اما با فرا رسیدن انتخابات دهم و اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی که به " نخست وزیر محبوب امام " شهرت داشت بسیاری از مطالبات سیاسی و مدنی که در دوران ریاست جمهوری خاتمی از سوی طیف وسیعی از شهروندان ایرانی بیان شده بود ، در نقطه ثقل چالش های سیاسی قرار گرفت. البته با توجه به اینکه موسوی در نخستین موضع گیری های خود بسیاری از راهبردهای دولت اصلاح طلب خاتمی در عرصه مدیریت فرهنگی و دفاع از آزادی های مدنی را مورد تایید قرار داده و به طور غیر مستقیم مسیر خود در صورت پیروزی در انتخابات را دفاع از آزادی های مدنی و تحکیم جایگاه مخالفین و منتقدین سیاسی دولت و نظام اعلام کرده بود در برخی از نخستین کنفرانس های خبری و مصاحبه های مطبوعاتی سوالی که خبرنگاران رسانه های حامی دولت از وی مطرح می کردند این بود که او اساساً رابطه میان آرمان های انقلاب و ارزش های مطرح شده در دوران اصلاحات را چگونه می بیند؟!
موسوی در نخستین موضع گیری های خود و صد البته تا به امروز همواره دفاع از حقوق مخالفین و پذیرش آزادی های فردی و التزام به رای ملت را جزء اعتقادات و خط مشی بنیانگذار جمهوری اسلامی دانسته و تاکید کرده است که احیای اهداف متعالی رهبر فقید انقلاب و پایبندی به مسیری که به زعم او از قیام پانزده خردا 42 آغاز شده است انگیزه و مبنای به صحنه آمدن دلسوزان و علاقه مندان به آینده اسلام و انقلاب بوده است. میرحسین موسوی چنان که در نخستین گفتگوهای خود بیان می نمود معتقد است که رجوع مدیران اجرائی به متن زندگی مردم و الهام گرفتن از زندگی واقعی ملت برای تنظیم روابط سیاسی و اقتصادی در داخل و خارج از کشور اصلی است که رهبر فقید انقلاب در اعلام مخالفت خود با سردمداران رژیم پهلوی به آن توجه ویژه داشته است و همچنین به اعتقاد میرحسین موسوی برقراری امنیت پایدار در کشور در گرو رجوع و کمک گرفتن از آحاد ملت و بها دادن به انگیزه ها و سلایق آنان و باز گذاشتن عرصه فعالیت برای تمامی گروه هایی است که با پذیریش هنجارهای حاکم بر جامعه ایران می توانند مطالبات بخشی از مردم را در عرصه سیاسی نمایندگی کنند. مطالعه و تحلیل هفده بیانیه ای که میرحسین موسوی از شامگاه بیست و دوم خرداد 88 تا دی ماه سال گذشته صادر کرد نیز نشان می دهد که در نگاه وی انطباق مطالباتی که از دوم خرداد 76 تا کنون توسط نخبگان اصلاح طلب تبیبین و تشریح شده اند با سیره امام خمینی نه ترفندی برای جذب رای متشرعین و نه تاکتیکی در جهت گریز از اتهام همسویی با غرب و اپوزیسیون جمهوری اسلامی، که در واقع محصول شناختی است که او از سالیان پیش از پیروزی انقلاب 57 و به ویژه طی دوران هشت ساله نخست وزیری خود به شکل مستقیم و در ارتباط رو در رو از روش و منش آیت الله خمینی کسب کرده است! موسوی در بیان این اعتقاد خود حتی تا بدانجا مصمم و مطمئن است که در پانزدهمین بیانیه خود به مناسبت سالروز صدور فرمان امام برای تشکیل بسیج مستضعفین علی رغم صف بندی بسیار خصومت آمیزی که بر اساس ترفند فرماندهان بسیج میان نیروهای کادر این نهاد برخواسته از انقلاب 57 با حامیان موسوی و فعالین جنبش سبز شکل گرفته است بدون پاسخ دادن به اهانت ها و هجمه های روز افزونی که از تریبون های متعلق به این طیف نثارش می گردد آورد:
" بسيج جلوهگاهى بود براى ظهور يکپارچگى اقشار و سليقههاى گوناگون مردم ما. زمانى که پدر دلسوز ما - آیت الله خمینی - اين نهال را غرس مىکرد گفت: «کشورى که بيست ميليون جوان دارد، بايد بيست ميليون بسيجى داشته باشد». چنين هدفى چگونه مىتوانست تحقق بيابد اگر بسيج به يک سليقه يا نحله يا فرقه يا قشر تعلق پيدا مىکرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بيست ميليونى ايجاد آن ظرف و رنگى بود که بتواند تمام، يا لااقل اکثريت عظيمى از رنگهاى جامعه را در خود جمع کند؛ شبيهترين چيز به پرچمهاى سالار شهيدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند مىشود و همه اقشار مردم ما، حتى برخى از اقليتهاى دينى را گرد خويش مىآورد. اگر بسيج به يکى از بزرگترين دستاوردهاى تاريخى ملت ما تبديل شد به خاطر توجه به چنين رمزهايى بود، والا از صرف يک نام چنين هنرهايى ساخته نيست؛ هنر تبديل انسانهايى عادى به لشکر مخلص خدا، هنر پايدار ماندن و پيروز شدن با دستانى خالى و هنر محور و مايه وحدت و سربلندى يک ملت تاريخى و بزرگ قرار گرفتن... "
اما اینک و در آستانه نزدیک شدن به نخستین سالگرد برگزاری انتخابات دهم شاید خالی از فایده نباشد اگر نیم نگاهی نیز به آراء بنیانگذار جمهوری اسلامی انداخته و بدون حب و بغض و بی آنکه بخواهیم بخشی از آراء وی را به تعبیر ستیزه جویان با موسوی سانسور کنیم سویه ای از نگاه آیت الله خمینی به مطالبات موضوع کنش در جنبش سبز را بررسی کنیم.آیت الله خمینی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستیابی به " استقلال سیاسی و اقتصادی " و نیز " آزادی " را جزء دستاوردهای انقلاب دانسته و بیان می کند:
" امروز روزی است که خدای تبارک وتعالی به ما آزادی و استقلال مرحمت فرموده است وما را با این آزادی و استقلال امتحان می کند. ما را آزادی مرحمت فرموده است که ببیند در این آزادی ما چه می کنیم .ما مستقل شدیم وخداوند به ما این مرحمت را فرمود تا ما چه بکنیم ، آیا ما هم از مستکبرین باشیم یا از مستضعفین ؟! صحیفه نور ، جلد 4 ، ص 287
و در بخش دیگری از صحیفه نور در جلد 4 ، صفحه 234 از بیان سید روح الله خمینی می خوانیم:
" در اسلام آزادی و دمکراسی مندرج است و مردم آزادند در اسلام ، هم دربیان عقاید وهم در اعمال " و این شاید بزرگترین تناقض باشد میان خمینی که در تریبون های وابسته به جریان حاکم در دو دهه گذشته تبلیغ شده است با منش و روشی که رهبر محبوب ملت ایران در سال های حیات خود علی رغم تمام نقاط ضعف و علی رغم تمامی انحرافات به آن اعتقاد داشت و آنرا پی می گرفت. البته نمی توان غفلت داشت از اینکه از سپیده دم بیست و سوم بهمن ماه 57 طیف های وفادار و حامی رهبری آیت الله خمینی انحرافات و لغزش های فراوانی از این مشی داشتند که با تقسیم بندی فضای سیاسی کشور به دو گانه مکتبی / غیر مکتبی شخص آیت الله نیز با تایید برخی از انحرافات و برخوردهای سرکوبگرانه این طیف نتوانست تا پایان حیات خویش در مسیر حاکم کردن ملت بر سرنوشت خویش و حفظ حقوق مخالفین گام بردارد که تایید برخورد با روزنامه های منتقد در بهار و تابستان 58 و تایید سرکوب و قتل عام هوادارن غیر مسلح سازمان مجاهدین خلق در سی ام خرداد 1360 و سرانجام باز گذاشتن دست شورای عالی قضایی و رییس وقت سازمان زندان ها اسدالله لاجوردی در انجام اعدام های چند صد نفره در سال 67 جزء مصادیق لغزش و عدول شخص آیت الله خمینی از اعتقاداتش به شمار می آیند و نمی توان از این مهم چشم بست! اما در عین حال نمی توان از یاد برد که همان خمینی می گوید: " در جمهوری اسلامی زمامداران دقیقاً باید به آراء عمومی احترام بگذارند ... مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند. هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح عمومی را به خطر نیاندازند آزادند "
صحیفه نور،جلد 2 ، ص 280
اکنون این پرسش که نسبت اصول و اهداف انقلاب اسلامی در بهمن 57 با اهداف جنبش سبز چیست و اینکه آیا میرحسین موسوی در بیان اعتقاد و پیروی خود از سیره فکری و عملی آیت الله خمینی صادق است یا خیر را می توان به سوالاتی خردتر تقلیل داد و تامل درباره هر یک را در فرصت هایی مجزا پی گرفت:
1)آیا می توان گفت که " آزادی " و دموکراسی در نظر نسلی که با پذیرش مرجعیت سیاسی آیت الله خمینی انقلاب اسلامی در بهمن 57 را به پیروزی رساند و نظامی جدید را با ادراک انطباق و قابل جمع بودن دو مفهوم " جمهوریت " و " اسلامیت " مستقر ساخت با ادراک نسل هایی که در دوران استقرار این نظم جدید قدم به سپهر زندگی اجتماعی گذاشته اند متفاوت بوده است یا خیر؟!
2)آیا می توان با پذیرش فرض رضایت آیت الله خمینی از عملکرد خود و مسئولین نظام تحت رهبری وی گفت که تمامی اقدات انجام شده طی دوره یازده ساله رهبری وی بر انقلاب از بهمن 57 الی خرداد 68 مبتنی بر برنامه ریزی و احاطه و اشراف وی بر فضای سیاسی و اختیار کامل بوده است یا اینکه همچون طیف قابل توجهی از اصلاح طلبان معتقد به سیره وی، باید نسبت میان اختیار و کنشگری آیت الله خمینی با اعتقادات نخستین وی را نسبتی زمان مند و تابع شرایط زمانی و مکانی خارج از اراده شخص وی دانست؟!
3)آیا می توان گفت که شناخت و ادراک اشخاصی همچون میرحسین موسوی، سید محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی از اعتقاد آیت الله خمینی به مردم سالاری و لوازم آن شناختی ناقص و ناشی از قرار گرفتن در موضع ضعف نسبت به جریان حاکم است و بایستی چهره واقعی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی را در آراء کسانی جستجو کرد که طی یازده سال رهبری وی حتی خودشان نیز چندان تظاهر به اعتقاد و التزام به ولایت فقیه خمینی نداشتند و حتی در مساله دفاع و حمایت امام خمینی از نخست وزیری موسوی بارها حریم وی را در مجالس عمومی و خصوصی مورد تعرض قرار دادند؟!
البته آنچه مسلم است اینکه نمی توان فارغ از دخالت دادن گرایشات پاسخ دهندگان برای سوالات فوق پاسخ هایی مرضی الطرفین ارائه کرد که هم با آراء موسوی و اهداف جنبش سبز همخوانی داشته باشد و هم بتوان به واسطه آن اهداف و مطالبات جنبش سبز را به تمامی آراء رهبر فقید دانست ، اما تامل هرچه دقیق تر و عمیق تر در باب نسبت این پرسش ها با مدعای کودتاچیان 22 خرداد و کسانی که با تبلیغ ضدیت جنبش سبز و موسوی با نظام جمهوری اسلامی و انقلاب خواستار حذف وی و سرکوب این جنبش هستند نظیر نمایندگان عضو فراکسیون انقلاب اسلامی می تواند عیاری باشد برای سنجش صداقت دو جریانی که طی یکسال گذشته بر سر اصالت رای مردم و حقوق انسانی در مصافی نابرابر قرار گرفته اند.
مقاله ای از سمیرا نصیری